loading...
HB | عکس بازیگران کره ای | آهنگ سریال های کره ای
Admin بازدید : 255 سه شنبه 30 شهریور 1395 نظرات (0)

نام رمان : فریاد زیر آب
نویسنده : shania*swan کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۳۷۲

خلاصه داستان :

تو از من “صداقت” خواستی و من “حماقت” کردم، چشم به “حمایت” تو داشتم و تو مرا “شماتت” کردی… و این شد که هر دو به “فلاکت” افتادیم!
اشتباه من، خشم تو شد، و خشم تو درد من…
درد من زجر تو شد و زجر تو فریاد من!
داستان دختری که برای تکیه گاه بودن ضعیف بود و شکست! و مردی که به این شکستگی دامن زد. شکستن بی صدایی که فریاد هر دو رو به آسمان برد.

با تشکر از shania*swan عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

Admin بازدید : 626 سه شنبه 30 شهریور 1395 نظرات (0)

نام رمان : آجر لق
نویسنده : هدی بهرامی نیا کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۲۱۱

خلاصه داستان :

مادربزرگم یک بار بهم گفت زن توی خونه ی زندگی مثل آجرهای دیوار میمونه . کدوم خونه رو دیدی که سقفش بدون دیوار بتونه سقف باشه و نریزه؟ این وظیفه ی زنه که درایت به خرج بده ، اگه بخواد مثل آجر کوره ندیده از خودش خامی نشون بده که زود اون خونه و زندگی از هم میپاشه . گوشت با منه آتیه؟ یا چشمت پی شیطنته؟ آجر دیوارای خونه اگه سست بود، اگه چفت و بستش خوب نبود، اگه لغزید هزاری هم که بخوای ترمیمش کنی اون خونه دیگه خونه نیست…

با تشکر از هدی بهرامی نیا عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

Admin بازدید : 230 دوشنبه 29 شهریور 1395 نظرات (0)

نام رمان : کیستار
نویسنده : رابین * کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۱۸۱

خلاصه داستان :

بهنام … یه پسر نوجوون و ساده است که تنها نگرانیش توی زندگیش این بود که چرا پدرش مدام بهش گیر میده؟ اتفاقایی براش میفته که باعث میشه زندگیش از این رو به اون رو بشه .
آشنایی با گروه نحس همه چیز رو بهم می ریزه … همه چیز رو …
حتی آرامش و بی خیالی بهنام و این خودش آغازگر اتفاق های ترسناکه …
آغازی به نام کیستار …

Admin بازدید : 1257 جمعه 15 مرداد 1395 نظرات (0)
 نام رمان : دوئل دل
 نویسنده : مدیا خانم کاربر انجمن نودهشتیا
 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 
 تعداد صفحات : ۵۶۸
 خلاصه داستان :
در فضای خفقان آور و ترسناکِ میانتان هر روز برای زنده ماندن کمی بیشتر از قبل دست و پا زدم.
نه اینکه زندگی کردن را یادم نداده باشند… نه..!!
فقط میانِ این دود و باروت، هر روز کمی بیشتر از دیروز نفس کشیدن را فراموش کردم..
خط فرضی و قرمز میان حفره های تفنگِ شما، مرز میانِ احساس و زندگی ام را ساخت…
پابرهنه و محکم، در این فضای کوچک و مرگبار ایستادم و از احتمالِ کشیده شدنِ هر لحظه ی ماشه هایتان نهراسیدم..
اما شما فراموش کردید که قلب و سینه ی من جایگاه و ماوای اول و آخرِ گلوله هایتان خواهد بود!
Admin بازدید : 625 شنبه 05 تیر 1395 نظرات (0)

رمان ویلای وحشت 

خلاصه رمان :

همه چی از همون روزی شروع شد که مارسا و دوستاش برای تعطیلات به سفر رفتند و وارد اون ویلا شدند… یک ویلای بزرگ که از همه ی گوشه کناراش بوی مرگ به مشام می رسید… مرگی دردناک که برای این سه دختر سرنوشت دیگری را رقم زد… سرنوشتی هولناک که نظیرش در هیچ کجای تاریخ دیده نشده…

درباره ما
اکثر مطالب اختصاصی هستن پس کپی برداری نکنید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 307
  • کل نظرات : 22
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 36
  • آی پی امروز : 89
  • آی پی دیروز : 58
  • بازدید امروز : 331
  • باردید دیروز : 357
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,777
  • بازدید ماه : 8,775
  • بازدید سال : 39,592
  • بازدید کلی : 361,474