ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

خلاصه داستان :

ستاره بعد از زلزله و از دست دادن پدرش یه جورایی سرپرست خانواده خودشو می بینه و در این بین از غرور زیاد دست کمک کسی رو قبول نمی کنه، تا این که بعد از سالها سر و کله ی عموی خانواده پیدا می شه و باعث می شه تا ستاره برای کم نیوردن دست به کار عجیبی بزنه و …

با تشکر از ایکسا خانوم عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

۳ پسر خوشگذران از خانواده هایی متفاوت با اخلاقی گوناگون که برای اولین بار طعم دنیای دور از خانواده را میچشند، دنیایی بدون ثروت و مقام . در این راه ناخواسته درگیر حوادثی مبهم میشوند و پرده از رمز و راز حقیقت در دنیایی واقعی بر میدارند …

با تشکر از رابین * و MARDE_TANHA و stone love عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

داستان زندگی دختری به نام مژگان که عاشق پسرعموشه ولی وقتی ۱۸ سالشه پسرعموش با دختر خاله مژگان عروسی می کنه و مژگان هم دانشگاه یک شهر دیگه پزشکی قبول می شه و برای ۷ سال به یک شهر دیگر می رود و سعی می کند اصلا به شهر خودش برنگردد جز برای دوبار و بعداز ۷ سال با پسر عموش برخورد می کنه و درگیر مشکل جدید پسر عموش می شه. پسر عموش با همسرش دچار مشکل شده و حالا ماجراهایی این دو با هم و اتفاقاتی که می افتد و برخوردهای خانواده مژگان و زن پسر عموش با مژگان داستانی جالب و پر از ماجراهای مختلف پزشکی است .

با تشکر از شکوفه ن۳۳ عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

ماهی ها غرق نمی شوند یه داستان ماجرایی درام، در مورد دختری به نام ماهیه که وقتی داره ترم آخر دانشگاهشو می گذرونه، زندگیش وارد بعد تازه ای می شه و رابطه ی عاطفی جدیدی رو شروع می کنه…
بعد از اونه که اتفاقهای مرموز و عجیبی براش پیش میاد ، به حدی که اونو بین مرز تردید و باور قرار میده و در همین حین…

با تشکر از فاخته.ح عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

«گریختم تا رها شوم … خلاص از گناه … از منجلاب … و گرفتار شدم … اسیر تو و چشمانت … صداقت نگاهت … و به تو پیوستم به سادگی نفس کشیدن … یافتمت میان سرخوردگی و تنهایی ام … خواستمت با تمام وجود … ولی با شک … با تردید … دودل بودم برای داشتنت … حضورت آفتابی بود و من، یخ زده … روز بودی و من، شب … نه … تو هم شب می شدی … خودم دیدم … مانده بودم که بمانم … رفتم که نباشم … ولی تو … همیشه عاشق بودی …»

با تشکر از saba erfan عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

پرستو دختر جونیه که ذاتا گوشه گیر و خجالتیه که تنهایی اون و سایه حسادت ها و اذیت های خواهر بزرگش به این خجالت و گوشه گیری دامن میزنه . در این بین به مردی علاقه مند میشه ولی خواهرش تمام زندگی ، رویاها و ذهنیت زیبای اون رو به هم میریزه و نابود میکنه ولی بر عکس پیش بینی خواهرش این فقط زندگی پرستو نیست که از بین میره ، زندگی تمام کسانی که به پرستو نزدیک هستند به نوعی تحت شعاع قرار میگره …

با تشکر از b.hassani عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

نمی دونم چی شد … نفهمیدیم چرا زمین لرزید … قهر و خشم خدا بود یا رحمتش … قضا بود یا قدر …
ولی هر چی بود زندگی من رو کامل ویرون کرد و از من ، منی دیگر ساخت … شکیبایی دیگر …
من دوباره از نو ساخته شدم … دوباره عاشق شدم … عشقی که در من طنین انداز تپش های قلب دیگری بود … کسی که ساده در لا به لای سطور زندگیم رسوخ کرد … کسی که من زائر چشماش شدم … چشمانی که تمسخر می کرد تمام عاشقانه هایم را … و من صبورانه … به مانند اسمم شکیبا وار برای اون زندگی کردم …

با تشکر از گیسوی پاییز عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

پانته آ یه دختر ۱۸ ساله ست که از بچگی اسمش روی اسم پسر عموش بوده . با پسر عموش نامزد میکنه ولی بنا به دلایلی نامزدی نابود میشه و پانته آ به جای دوست داشتن عشق رو تجربه میکنه …

با تشکر از kamand131 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

زمان رمان مربوط به سال های نزدیک انقلابه. ساغر ۱۶ سالشه و از بچگی برای پسرعموش در نظر گرفته شده اما این موضوع اون رو عذاب می ده که پیشنهاد ازدواج اون و پسر عموش مسعود، از جانب پدر خود ساغره و سعی می کنه پدرش رو متقاعد کنه که میلی به انجام این ازدواج نداره.
از طرفی یکی از پسرهای متمول شهر به نام فرهاد عمیقا به ساغر علاقه داره و به هر کاری دست می زنه تا اون رو به دست بیاره.
اما بر ملا شدن رازی از زندگی فرهاد، ساغر از اون متنفر میشه و این مسئله موجبات دشمنی فرهاد رو فراهم می کنه و باعث میشه ساغر به فکر راه چاره بیفته و…

با تشکر از دل آرا دشت بهشت عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

یه مرد سرد و مغرور و تا اندازه بی احساس با کوله باری از خاطرات تلخ …
توی این دنیا هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن و جنگیدن نداره … تصمیم گرفته بد باشه … بدترین آدم دنیا و فقط روزها و ساعتها رو میکشه تا زندگیش تموم بشه… (شاین)
یه دختر سرسخت و مغرور و نترس و البته بسیار زیبا که یار همیشگیش اسلحشه و از هیچ احدالناسی هم ترس نداره درست مثل اسمش زیبا و ظریف اما به موقع برنده و کشنده … در ظاهر بی احساس اما … (کریستال)
این دو تا کوه غرور و لجبازی و یکدندگی … که از قضا دشمن خونی هم هستن و سایه هم رو هم با تیر میزنن! مجبور میشن با هم همراه بشن برای زنده موندن … برای فرار از مرگ …
توی این مسیر یه اتفاق ناباورانه بینشون پیش میاد …
اتفاق عاشقی …
اما به همین سادگیها نیست اونها برای به هم رسیدن خیلی سختی میکشن …

با تشکر از *تاراج زمان* عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

راحیل دختر جوونی هست که به خاطر مشکلات خانوادگی که داره مجبور شده تو عمارت یک خانواده به عنوان خدمتکار کار کنه ، اما با دیدن شخصی تو اون خونه و …

با تشکر از hadis_s عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

داستان راجع به قتل سپندیار پسر ملک حسین و نوه ی تراب خان ایل بختیاری قلعه تل T یکی از روستاهای خوزستان ـه که بوسیله ی شاهین برادر لی لی فر ، کشته میشه … یه روایت کلیشه ای دیگه راجع به … خون بس …

با تشکر از moon shine و parmisa65 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

دختری به نام تیام، دختری در سال سوم دبیرستان ، از لحاظ ظاهری متوسط ولی از لحاظ باطنی محشر ، غرق در درس و بحث …
تا اینکه شاهزاده رویاهای هر دختری از راه میرسه ، ولی تیام خانم چشم و گوشش اونقدر بسته بوده که شاهزاده رو نمیبینه ، شاهزاده هم چشمش باز و فقط قیافه رو میبینه و اخلاق رو نمیبینه تا اینکه …

با تشکر از pani.moghaddam عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

این داستان از زبان دکتر واتسون که دستیار شرلوک هلمز است نقل میشود و درباره ی یکی از پرونده های جنایی کاراگاه هلمز است که به خاندان باسکرویل مربوط میشود .
افراد این فامیل هر کدام به شیوه های عجیب و غریبی می میرند و در این بین آقای هلمز و دستیارش دکتر واتسون وظیفه دارن دلیل این قتل ها یا شایدم مرگ های طبیعی را پیدا کنند به همین خاطر آقای هلمز دکتر واتسون را برای تحقیق بیشتر به کلبه ی ترسناک و مخوف باسکرویل ها می فرستد و در آنجا اتفاقات جالب و عجیب و البته ترسناکی رخ می دهد …

با تشکر از aMiR tRaNsLaT عزیز ترجمه این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

این قصه حکایت یک رسم است رسمی به نام خون بــــــــس .
حکایت روژان است . روژان سرلکی که با کشته شدن جوانی از ایلی که قدیم با هم مشکل داشتند، توسط برادرش رادمان زندگیش متحول می شود .
آقابک که فردی خودخواه و خودرای است روژان را به خون بس می فرستد .
این تصمیم آقابک همه جوانب زندگی روژان را عوض میکند.
حکایت کیاوش است . کیاوش سرلک که عموزاده اش توسط فردی از ایل روژان به قتل رسیده است و حالا بزرگان خاندان برای جلوگیری به ریختن خون های بیشتر پیشنهاد خون بس را قبول میکند .
این تصمیم بزرگان ایل همه جوانب زندگی کیاوش را عوض میکند .

با تشکر از آسایا آریایی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

سه دوست داستان سه دوستِ ، سه دوست که نه ، سه خواهر ، سه همدم .
رزیتا و میترا و زهرا ، دخترایی که میشن همدم هم …
دخترایی که توی سخت ترین شرایط هم همو تنها نمیذارن ، خوشی هاشون مال همه ، غم هاشونم مال همه ، هیچی از هم پنهون ندارن .
داستان از اون جایی شروع میشه که رزیتا برای کارِ پدرش مجبور میشه انتقالی بگیره و چند ماهی توی دانشگاه تهران و رشته ی مورد نظرش مهمان بشه و …

با تشکر از baran . M عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

خلاصه داستان :

داستان در مورد دختری به اسم نفسه که از عشقش خیانت میبینه و افسردگی میگیره تا اینکه …

برای دانلود به ادامه مطلب برید...

خلاصه داستان :

داستان در مورد دختری به اسم هلماست که وضعیت مالی خوبی داشتن ولی با یه اتفاق ناگهانی همه ی داراییشون رو از دست میدن و باباش به همین خاطر سکته کرده و مامانش هم سرطان داره و اون بخاطر هزینه شیمی درمانی مامانش مجبور به انجام کاری میشه و …

با تشکر از آوا.ونوس عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .